خاطرات

صبح یکی از روزهای داغ تابستان 1351 به محل برگزاری کنکور  که اتفاقا حوزۀ امتحانی من در همان دانشگاهی بود که آرزوی ورود به آن را داشتم،)صنعتی آریامهر) رفتم.

آرزوهای زیادی در سر داشتم که یکی از آنها مهندس شدن بود. البته مهندسی معدن و نساجی بیشتر مورد علاقۀ من بودند ولی در آن زمان فقط پسرها می توانستند در آن رشته ها قبول شوند در آن زمان خیلی مرسوم نبود که دختران بعد از دیپلم تمایل به رفتن به دانشگاه های صنعتی و فنی داشته باشند و معمولا اکثریت ورودی های این دانشگاه ها به خصوص دانشگاه صنعتی شریف آقایان بودند.

من برای انتخاب رشته تحقیقات زیادی کردم و دراین تحقیقات بود که به رشتۀ مهندسی صنایع برخوردم. در اطرافیان خود کسی را نمی شناختم که در این رشته تحصیل کرده باشد چون این رشته از مهندسی، بسیار نو بود. آن سالها سومین دورۀ پذیرش دانشجو در دانشکدۀ مهندسی صنایع بود که برای اولین بار در دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر سابق) تاسیس شده بود از محتوای درسی واحدهای این دانشکده و واژه هایی که در دروس بکار برده می شد از جمله اپتیمم خوشم آمد و همینطور از اینکه رشته ای جدید است و از همه مهمتر در دانشگاه صنعتی که سردر آبی آن همیشه مرا جذب می کرد . به هرحال وارد دانشگاه شدم در آن سالها ، دوسال اول عمومی بود و ما برحسب حروف الفبا گروه بندی می شدیم و بنابراین با  هم دوره ای های خود ، از رشته های مختلف آشنا می شدیم . در گروهی که من قرار داشتم دختران ورودی مهندسی شیمی بیشتر

بودند و در نتیجه دوستی زیبایی بین ما شکل گرفت و بعد از دوسال با دختران هم دانشکده ای خودم صمیمیت بیشتری پیدا کردم چون درسها تخصصی شده بود و ما با هم دانشکده ای های خود سر کلاس می نشستیم . ورودی های دانشکدۀ صنایع در آن سال 80 نفر بودند که 9 دختر و بقیه پسر بودند. دوستی هایی که در آن دوران شکل گرفت هنوز هم ادامه دارد و من به داشتن چنین دوستانی افتخار می کنم با اینکه هر یک از ما در گوشه ای از جهان زندگی می کنیم ارتباطمان را حفظ کرده ایم البته با تغییر شکل ارتباطات و تحولات تکنولوژی دنیای ارتباطات، بدیهی است که نوع ارتباط ما با هم نیزتغییر شکل داده. اوایل با نامه بعد با تلفن و بعد اینترنت و ایمیل و اکنون از طریق شبکه های اجتماعی و اینترنت و تلفن و ایمیل و …

یکی از ویژگیهای دانشگاه ما که تاثیرزیادی در شکل گیری دوستی های عمیق و ایجاد صمیمیت داشت همین گروه بندی الفبایی به جای دانشکده ای بود چیزی که در زمان فعلی حداقل در دانشگاه ما دیگر وجود ندارد و کلاسها از روز اول بر حسب ورودی های دانشکده ها گروه بندی و تشکیل می شود.

ویژگی دیگر پرورش روحیه سخت کوشی و پیدا کردن راه حل برای هر مسئله بود

 من درنتیجۀ تحصیل در این دانشگاه و این رشته یاد گرفتم که راحت به نتیجه مطلوب نمی رسم وبا اولین شکست نباید عقب نشینی کنمچرا که. روز اول ورود به دانشگاه وقتی از مقابل سال بالایی های شیطانی که صف کشیده بودند تا نظاره گر ورود ما و به رخ کشیدن برتری خودشان به ما بوده باشند، گذشتیم،به اولین کلاسمان که در کارگاه برگزار میشد رفتیم  و با واحد سوهانکاری از ما استقبال شد عصر که به خانه برگشتم از شدت دست درد و پشت دردو خستگی نمی دانستم چه کنم ولی ترسی که مرا از آیندۀ تحصیل در این دانشگاه فرا گرفته بود بیش از درد دست و پشت بود و همان بود که مرا ساخت.   متاسفانه اکنون سیستم آموزشی تغییر کرده و گذراندن کارگاه برای همۀ رشته ها اجباری نیست که به نظر من با اینکار دانشجویان از یادگیری بسیاری از مهارتهای اجتماعی و شغلی محروم شده اند.

به هرجهت، به مرور که درسها تخصصی تر شدند پی بردم که تصمیم اشتباهی نگرفتم و پشیمان نشدم و هرروز بیشتر به رشتۀ مهندسی صنایع علاقمند شدم اینکه می دیدم کاربردهای فراوانی دارد اینکه می دیدم یک دید کلی و سیستمی نسبت به همه چیز پیدا کردم اینکه همیشه خلاقیت و تفکر در درس ما حرف اول را می زد برایم خیلی جالب بود و بعدها که مشغول به کار شدم، این تفاوت را با بقیۀ رشته های مهندسی بیشتر حس کردم در طول سالهای کاری از طراحی مهدکودک تا طراحی موتور و از برنامه ریزی تعمیر و ساخت قطعات هواپیما تا برنامه ریزی برای تولید یک تبلیغ تلویزیونی کار کردم و این تنوع دامنۀ فعالیتها را هیچ جای دیگری امکان نداشت پیدا کنم. در حقیقت بیشتر از اینکه تکنیکها و روشها در این رشته مهم باشند ، تفکر سیستمی و خلاقیت و نوآوری مهم است تا حدیکه در زندگی شخصی نیز آدم عادت می کند که دائما سیستماتیک کار کند و همیشه مجبور شدم این جملۀ کلیشه ای را تکرار کنم که اگر زمان به عقب برگردد و با تجربۀ الآن بخواهم انتخاب رشته کنم باز هم مهندسی صنایع را انتخاب می کردم.

یکی دیگر از ویژگیهای دوران دانشجویی ما ، سفرهای دانشجویی همراه با استادان بود که بسیار تاثیرگذار در شکل گیری شخصیت من بود. تجربۀ کار گروهی ، تجربۀ سازش و کنار آمدن با افراد و با تفکرات گوناگون ، لذت بردن از لحظه ها با کمترین امکانات، احترام به خواستۀ دیگران ، آشنا شدن با سبکهای مختلف زندگی ، آشنا شدن با شرایط جغرافیایی و فرهنگی نقاط مختلف کشور و بسیاری از نکات مثبت دیگر ، نتیجۀ این سفرهای دانشجویی بود که فکر نمی کنم تا زمانیکه زنده هستم، خاطرۀ خوش آن سفرها از ذهنم برود. متاسفانه اینهم از موضوعاتی است که در حال حاضر در دانشگاه ها یا از بین رفته و یا کم رنگ شده و یا تغییر شکل (  درجهت منفی) داده است.

پاسخی بگذارید